اگر مقصد پرواز است ...

ساخت وبلاگ

 

 

 

اسفند ماه که می رسد شقایق های فتح المبین گل می دهند ... زخم های قلب ما هم ...

یک هفته است که هر چه فکر میکنم از جغرافیای دهلاویه جز آسمانش هیچ چیز دیگری را به یاد نمی آورم. جنس خاک ِ طلائیه در یادم مانده، فکه هم ... شلمچه هم ... فتح المبین هم ... اما از جغرافیای طبیعی دهلاویه هیچ یادم نیست، جز آن آسمانِ خاکستری و به غایت غمگینش ... جز آن نمِ ریز بارانش که آن قدر کم بود، خیلی ها متوجه اش نشدند.

دلم میخواهد چند تایی از وسایلم را بردارم و بروم جنوب - هر جا که جا باشد برایم - و 96 را تا آخر بمانم آنجا. احساس می کنم باید روحم را از یک صافی بگذرانم... احساس می کنم باید ذهنم را بردارم و ببرم جایی که بتواند نفس تازه کند، بلکه راه بیفتد دوباره...! جایی که از تکرار دورم کند... 

کجایش فرقی ندارد... شلمچه و فکه و دهلاویه و دوکوهه اش فرقی ندارد. فقط جایی که مرا دوباره زنده کند. رهایی را یادم بیاورد... 

دوکوهه اگر شد هر شب آن مسافت را از پائین تا بالا بدوم ... شلمچه اگر شد هر شب بایستم سر راه ِ نسیمی که حاج حسین یکتا آن سال می گفت مقصدش کربلاست. نه به حرفی ... نه به گله ای ... نه حتی به دعایی ... فقط به سلامی! طلائیه اگر شد، باران هایش را یک سر بدوم ... دهلاویه اگر شد آسمانش را تماما بغض کنم ... چمرانش را هر شب هر شب مرور کنم ... میشداغ اگر شد هر شب رزم شب هایش را باشم ... فتح المبین اگر شد ، هر روز هر روز سری به شقایق های دل رُبایش بزنم ... فکه اگر شد ، همه ی تلاشم را کنم تا هیچ مسیری در خاطرم نماند و مدام گم شوم در آن بی کران ِ آرام . شب ها که عبور و مرورش قطع میشود و سر و صدایش می خوابد روی یکی از آن تپه ها دراز بکشم و به تماشای ماه بنشینم و به شنیدن صدای ِ آوینی ...من یادم رفته آسید ...که می گفتی از ویرانی لانه نباید هراسید ... فراموش کردم و به قول خودت ملالت و افسردگی تا بالای سرم رسید!

 

دلم می خواهد موبایلم را جا بگذارم روی میزم و کوله ام را بردارم و سبک بروم ... تا ته ِ 96 !

 

 

 

 

چقدر دلم تنگ ِ این صدا شده بود ...

مثل تموم عالم حال منم خرابه ... خرابه ......
ما را در سایت مثل تموم عالم حال منم خرابه ... خرابه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : esooran1 بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 19:11